اختناق
صبح زیباییست !
چشمانت را بسته ای
در انتظار منی
می دانم !
شیشه عینکت را
با گوشه ملافه سپید پاک می کنم
که گفتی
کفن لحظه های بی من بوده است سالها .
دود اختناق
لکه سیاهی روی آن بسته است
می خواهم
تازه تر از قبل ببینی من را !
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱:۱٧ ق.ظ ; ۱۳٩۱/٤/٧